[آتش:کینه]
جانِ جانان رِخنه در دینِ خدا کردن بَس است.
در وجودم دَردهارا بی دَوا کردن بَس است.
این چنین نازِ جَفا کارانه و با غَمزه ات.
زَهر دَر جامِ اَسیرانِ وفا کردن بَس است.
آن سِپیدِ صورتت هَر گِز مَبَر سَترِ حِجاب.
اَمرو قانونِ خداوندی رَها کردن بَس است.
پیشِ اغیاران، کم کن جِلوه از سَروِ سَهی.
آخر این آزارِ یارِ بینوا کردن بس است.
تَرسَم آنست کافران با دیدنَت مُسلِم شوَند.
جَنگ در بینِ نِکو رویان بپا کردن بس است.
نازنین آن زلفِ مِشکینت اَسیرم کرده است.
بَرشکارِخسته رحمی کن.جفاکردن بس است.
تا به کی این دشمنی بر جان و دل آتش زَند.
آتش اَفکندن به جانِ پارسا کردن بس است.
هَمدمَم کردی به زاهدهای دین سوزِ دَغل.
ای ستمگر، نقض؛ عهدِباخداکردن بس است.
(یاسرا) خوردی قَسَم بَرعشق،در این زندگی.
تکیه برعِرفان،بَراین رَمزِ بَقا،کردن بس است.
#دلنوشته_یاسرگنجی_اردبیلی