🌼اعتکاف در یک شهر کوچک، دانش‌آموزی به نام علی زندگی می‌کرد. علی همیشه در مدرسه درس‌هایش را با جدیت می‌خواند و به یادگیری علاقه زیادی داشت. اما او همچنین به معنویت و عبادت نیز اهمیت می‌داد. هر ساله، وقتی ماه رجب فرا می‌رسید، علی به یاد اعتکاف می‌افتاد و آرزو می‌کرد که بتواند در این ایام مقدس در مسجد بماند و به عبادت و تفکر بپردازد.اما خانواده علی وضعیت مالی خوبی نداشتند و هزینه‌های اعتکاف برای آن‌ها سنگین بود. علی هر بار که دوستانش را می‌دید که در اعتکاف شرکت می‌کنند، دلش می‌گرفت و آرزو می‌کرد که او هم بتواند در کنار آن‌ها باشد. یک روز، علی تصمیم گرفت که به معلمش، درباره آرزویش بگوید. او با دلی پر از امید به کلاس رفت و در پایان درس، به معلمش گفت: "آقای معلم، من خیلی دوست دارم در اعتکاف شرکت کنم، اما خانواده‌ام نمی‌توانند هزینه‌اش را تأمین کنند." معلم با محبت به علی نگاه کرد و گفت: "علی جان، اعتکاف فقط به هزینه نیاز ندارد، بلکه به نیت و اراده تو بستگی دارد. من می‌توانم به تو کمک کنم تا در این مسیر قدم برداری." معلم با همکاری دیگر معلمان و والدین دانش‌آموزان، تصمیم گرفتند که یک برنامه جمع‌آوری کمک مالی برای تأمین هزینه‌های اعتکاف علی و چند دانش‌آموز دیگر برگزار کنند. آن‌ها با برگزاری یک پویش خیریه، توانستند هزینه‌های لازم را جمع‌آوری کنند. سرانجام، روز اعتکاف فرا رسید و علی با دل پر از شوق به مسجد رفت. او در کنار دوستانش نشسته بود و از لحظه لحظه‌ی عبادت و دعا لذت می‌برد. در این ایام، علی یاد گرفت که اعتکاف تنها یک عمل عبادی نیست، بلکه فرصتی برای نزدیکی به خدا و تفکر در زندگی است. علی در این مدت با دوستانش درباره‌ی آرزوها و اهدافش صحبت کرد و تصمیم گرفت که در آینده به دیگران کمک کند تا آن‌ها هم بتوانند از این فرصت‌های معنوی بهره‌مند شوند. پس از پایان اعتکاف، علی با قلبی پر از آرامش و روحیه‌ای تازه به خانه برگشت. او فهمید که با تلاش و همکاری می‌توان به آرزوها رسید و این تجربه برای او تبدیل به یک یادگاری ارزشمند شد. از آن روز به بعد، علی نه تنها به یادگیری ادامه داد، بلکه به عنوان یک الگو برای دیگران نیز شناخته شد و همیشه در تلاش بود تا به دیگران کمک کند تا از فرصت‌های معنوی بهره‌مند شوند. پایان. 🦋🌼🌸🦋 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6