#قصه_کودکانه
#قصه_ضرب_المثل
🌸عنوان : دوستی خاله خرسه
روزی از روزها در جنگلی دور، اژدهایی به خرسی حمله کرد و می خواست او را از پا در آورد، وقتی فریاد خرس بلند شد، مردی که در آن حوالی مشغول جمع کردن هیزم بود، صدای او را شنید به طرفش دوید و توانست با حیله ای خرس را نجات دهد، خرس از اینکه مرد او را نجات داده است خوشحال شد و مهر او را به دل گرفت، برای همین همه جا همراه مرد مـی رفت مرد هـم با او انـس گرفته بود. امـاّ هرکـس که او را می دید می گفت:
دوستی انسان و خرس درست نیست ممکن است او به شما صدمه بزند، ولی مرد قبول نمی کرد.
یک روز که مرد با خرس در راهی می رفتند، بعداز مـدتی مـرد خیلی خسته شد و در زیر درختی دراز کشید و به خواب رفت، خرس هم بالای سر او نشست و مگس هایی را که روی سر و صورت او می نشستند دور می کرد. اتفّاقاً یک مگس بزرگ و سِمج، چندین بار روی صورت مرد نشست و هرچه
خرس او را با دست دور می کرد دوباره بر می گشت و هی، وز، وز می کرد.
خرس هم که خیلی خیلی عصبانی شده بود، بلندشد و سنگ بزرگی برداشت و برای از بین بردن مگس روی آن انداخت، غافل از این که مگس روی صورت مرد نشسته و این کار به مرد صدمه می زند و باعث مرگ او می شود.
از آن به بعد مردم به دوستی های نامناسب می گویند:
"دوسـتـی خـالـه خـرسـه"
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4