#استادعشق
#قسمت_چهل_وچهارم
#کتابخوانی
🌷شما حتما به وصيت نامه پدرتان اعتراض كنيد تا ما از طريق مراجع قضايی نماينده ای انتخاب كنيم و يك وصيت نامه قانونی تنظيم كنيم و حق شما را بگيريم.
🌷جواب پدرم همه را شگفت زده كرد :
به هيچ وجه ارزش ندارد! بگذاريد دل آنها با اين اسباب بازی ها خوش باشد.
دادستان به پدرم گفت :
شما فرزند پسر و بزرگ تر از همه هستيد. طبق قانون اجازه بدهيد ما آن چه متعلق به شماست را پس بگيريم و يكی از ده ها و يا صدها ده يا ويلا يا يك باغی را برای شما بگيريم.
🌷پدرم به دادستان گفتند :
اتفاقا من هميشه به كسانی كه ويلايی خانه ای طلا و جواهری باعث خوشحالی آن ها می شود حسودی می كنم.
دادستان با كمال تعجب به پدرم گفته بود :
-متوجه نمی شوم لطفا بيش تر توضيح بدهيد.
پدر به او گفته بودند :
خوب بالاخره اين آدم ها با يك تكه آهن مقداری خاك يا مقداری شيشه خوشحال می شوند و به همين چيزها راضی اند
ادامه دارد...
🌹
@Gilan_tanhamasir