پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش ازش پرسيد تو قوي تري يا من؟
پسر گفت من...
پدر با كمي دلشكستگي دوباره پرسيد تو قوي تري يا من؟
پسر گفت من...
پدر با دلي گرفته به ياد همه زحماتي كه كشيده بود دستشو از شونه پسرش برداشت و دو قدم دورتر پرسيد تو قوي تري يا من؟
پسر گفت شما...
پدر گفت چرا نظرت را عوض كردي؟
پسر جواب داد وقتي دستت رو شونه هام بود فكر مي كردم دنيا پشتمه...
پیشاپیش روز همه پدرای عزیز مب