🥀🍁 -بابا جون وایستاد منو عین یه غریبه نگاه کرد بعد یهو به یکی که انگار پشت سرم ایستاده بود با عصبانیت گفت: -چرا ایستادی؟تو میخوای تکلیف منو روشن کنی؟من تکلیفتو روشن میکنم بیا... -بابا بابا منم نفس....باباجون... بابا منو انگار نمیدید دست اون کسی رو که میدیدو گرفت و انگار میکشیدش اومدم دنبالش برم که نگین گفت: نفس... بابا مارو نمیشناسه..‌. رمان پر طرفدار 🤩😍👇 https://eitaa.com/joinchat/283967506C7fc74cfd2b پیشنهاد مدیر کانال 💙👆