• جنگیدن او را دیدم، طناب را هـم؛ مـسلمـانِ علی شـدم! • - - چـه صبری بالاتـر از این‌ که اراذلی چند بماننـد مغیرة بن شعبه و خالد بن ولید به‌خانه‌اش بریزند و به زور و اجبار او را برای بیعت با ابوبکر به مسجد برند، در حـالی‌‌ کـه اگـر دسـت بـه قبـضـهٔ شمشیر می‌برد، مخالفی را در جزیرة‌العرب باقی نمی‌گذاشت! گویند: وقتی‌ که حضرت امیر -علیه السلام- را کِشان کِشان برای بیعـت با ابوبکر لعین به‌مسجد می‌بردند، یک‌مرد یهودی که آن وضع و حال را دید بی‌اختیار لب به تهلیل و شهادت گشوده و مسلمان شد و چون علت آن‌را پرسیدند، گفت: من ایـن شـخـص را می‌شـنـاسـم و ایـن هـمـان کسی است که وقتـی در میدان‌هـای جنگ ظاهر می‌شد دل رزم‌ جویان را ذوب کـرده و لـرزه بر انـدام‌‌شـان مـی‌افـکنـد و هـمــان کسی است که قلعه‌ های مستحکم خیبر را گشـود و در آهنیـن آن‌ را کـه بـه وسیلـهٔ چندین نفر باز و بسته می‌شد با یک تکان از جایـگاهـش کند و به زمین انداخـت امّـا حالا که در برابر جنجال یک‌ مشت آشوبگر سکوت کرده است بدون حکمـت نیسـت و سکوت او برای حفظ دین اوست و اگر این دین حقیقت‌نداشت او در برابر این اهانت‌ها صبر و تحمّل نمی‌کرد، این اسـت کـه حـق بودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم! 📚 علی کیست، کمپانی، ص٢٥٤ 💖 @H2ONaCl