💢داستانی جالب از کشکول شیخ بهایی 🔻سزاى نوميد ساختن گدا مرد و زنى روزى غذا تناول مى كردند، و در سفره ايشان مرغ بريانى بود. پس ‍ سائلى به در خانه آمد. صاحب خانه به او بانگ زد و او را محروم ساخته ، از در خانه خود بيرونش كرد اتفاقا كه آن مرد مسكين شد و به واسطه عدم قدرت ، بر نفقه زوجه اش قادر نبود؛ او را طلاق گفت . آن زن به مرد ديگر شوهر كرد. پس از مدتى مديد روزى آن زن با شوهر ثانى خود مشغول به خوردن طعام شدند، و مرغ بريان كرده نزد ايشان در سفره بود كه ناگهان سائلى به در خانه آمد و چيزى خواست . آن مرد به زوجه خود گفت : اين مرغ را به سائل بده . پس آن زن چون طعام را برد كه به سائل بدهد، بديد كه آن سائل همان اولى اوست ! بدون تكلم مرغ را به سائل داده برگشت ولى گريان بود. شوهرش سبب گريه را سؤ ال كرد؟ آن زن گفت : كه اين مرد سائل شوهر اول من بود كه يك زمانى مشغول به طعام بوديم . سائلى آمد؛ آن مرد آن سائل را براند و محروم ساخت . پس آن مرد گفت كه : آن سائل من بودم كه مرا محروم و ملول ساخت ((فاعتبروا يا اولى الاءلباب مرکز نیکوکاری دانشگاه علوم پزشکی قم (منا) https://chat.whatsapp.com/FLbAyLaCCUy0huHXzXuDsN