393.9K
شاعر:حاج احمد واعظی در گوشه ی زندان بلا بیتاب و توانم ای خدا تنها تو فقط داری خبر از داغ نهانم ای خدا در آتش تنهایی بود پا تا سر من بسته به غُل و زنجیر همه بال و پر من خون دِل من ریزد ز چشمان تر من هرگز کسی آگه نبود از آه و فغانم ای خدا من یوسف زهرایم و در چاه بلایم در سلول در بسته به غم ها مبتلایم پُر خون شده از زنجیر کینه دست و پایم زهر کینه و ظلم عدو آتش زد به جانم ای خدا من کعبه اهل دلم و ولّیِ کردگارم من باغ گل عشقم و صفا بخش بهارم من قبله حاجاتم گره خورده به کارم زهر کینه و ظلم عدو آتش زد به جانم ای خدا به پیکر مجروهم همه باشد نشانه زحلقه ی زنجیر و ز ضرب تازیانه شمع بزم من اینجا بود آه شبانه دیگر سیر از این غم خانه و از جان و جهانم ای خدا ای نور دو چشم من رضاجانم کجایی چشمم به در زندان بود تا تو بیایی ای پاره ی قلب من مرا کُشت این جدایی دیگر سیر از این غم خانه و از جان و جهانم ای خدا https://eitaa.com/HajAbasVaezii