قصه را زود تر ایکاش بیان میکردم
قصه زیبا از از آن شد که گمان میکردم
برکه ای رود شد و موج شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا میرفت
دستت در دست خودش یک تنه بالا میرفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا میرفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا میرفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
پیش دست پسر آمنه بالا میرفت
گفت اینبار به پایان سفر میگویم
بار ها گفته ام و بار دگر میگویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشان ها نخی از وصله نعلین علیست
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش_
هرچه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما...
واژه در واژه شنیدند صدا را اما...
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آن که فهمید و خوش را به نفهمیدن زد...
#برقعی
#غدیر
#عیدالله_الاعظم
#تبریک
🌹🌹🌹🎉🎉🎉🎉🌹🌹🌹
@hajammar313