◀️ قدرت بخشش ▶️
مرد خردمندی در کوهستان سفر می کرد، به مسافری گرسنه رسید.مرد خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتی و زیبایی در کیف او دید و از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به وی بدهد.
مرد خردمند هم بی درنگ، سنگ را به او داد. مسافر بسیار از خوشحالی سر از پا نمی شناخت.
او می دانست که جواهر به قدری با ارزش است که تا آخر عمر می تواند راحت زندگی کند؛ ولی چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر آن مرد خردمند را پیدا کند!
بالاخره هنگامی که او را یافت، سنگ قیمتی را به او پس داد و گفت: خیلی فکر کردم. می دانم این سنگ چقدر با ارزش است. اما آن را به تو پس می دهم با این امید که چیزی ارزشمندتر از آن به من بدهی. اگر می توانی، آن 《 محبتی 》را به من بده که به تو این قدرت را داد که این سنگ را به من ببخشی.
#داستان_کوتاه
به ما بپیوندید.
👉👉🌹
@Hakimaneh 🌹👈👈