استاد حمید وحیدی
🔶 آنچه در پی می‌آید، برشی از #خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین استاد #حمید_وحیدی در باب تبلیغ دین و عال
سلام آیت الله! البتّه براي اين‌كه ناشكري نباشد و خداي مهربان قهرش نگيرد بايد اين را هم بگويم كه به بركت لباس پيامبري كه برتن داشتيم احترام و ادب و محبّت هم كم شامل حالمان نمي‌شد؛ امّا اين برايم مشهود بود كه گرچه از نظر كمّي، محبّت‌ها بسيار بيشتر و مفصّل‌تر از طعنه‌ها و زخم‌زبان‌ها بود امّا از نظر صداقت واقعاَ نظرات گروه دوّم بسي صادقانه‌تر حواله مي‌شد تا گروه اوّل. يكبار هم كه براي عالم عزيزي كه حق پدري برگردنم دارد و هماره شرمنده الطاف كريمانه‌اش هستم جريان اين بي‌مهري‌ها را گفتم، لبخندزنان فرمود: «از آن محبّت‌ها برداريد بگذاريد جاي اين كنايه‌ها تا سر به سر شود!» از احترام‌ها گفتم بد نيست يادي كنم از آن بعد از ظهر گرمي كه نان سنگك به دست به سمت خانه مي‌رفتم و گرما و تشنگي ناشي از روزه در مرداد ماه كلافه‌ام كرده بود؛ دختركي پنج-شش ساله در حالي كه سوار بر دوچرخه ‌اش به سمتم مي ‌آمد دستش را مثل رئيس جمهورهايي كه در جمع مردم اظهار ارادت مي‌ كنند بالا آورد و بلند گفت: «سلام آيت الله!» و بعد هم دستش را دراز كرد به سمت ناني كه در دست داشتم. واقعاً خنديدم و در حالي كه خم مي‌شدم تا راحت‌تر بتواند يك چهارم فوقاني نان را جدا كند مثل آيت الله ‌ها برايش دعا كردم كه خدا حفظت كند و از اين دست تعابير علمايي. وقتي هم كه ركاب زنان دور مي شد هنوز مشغول خنده بودم از اين صفا و صداقت و البته جسارت و شهامت كه احتمالا فقط در منطقه يك تهران يافت مي شود! برشی از حجت الاسلام و المسلمین استاد در @HamidVahidi_ir