همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_نودوپنج ... حالِ دلم خوش می‌شود. آخر شب، می‌روم ب
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ... تا خوابم می‌برد، سروصدای بچه‌ها بیدارم می‌کند. ساعت نزدیک یک شب است. فهمیدیم یکی از نیروهای فوج، به نیرب رفته و به مناسبت میلاد حضرت علی‌اکبر(ع)، برایمان ساندویچ گرفته.🌭 من، رحیم، احمد و فرمانده فوج، خوابالوده و با چشم‌های پف‌کرده، کنار هم نشستیم و غر می‌زدیم که یعنی حالا چه وقت ساندویچ است! اولین لقمه ساندویچ را که خوردیم اما تازه برق‌مان وصل شد! همه به هم نگاه کردیم و گفتیم این ساندویچ چقدر خوشمزه است! «شاورما» بود. شبیهش را در ایران درست می‌کنند اما این گونه‌ی(!) اصیل از ساندویچ را تجربه نکرده بودیم! یک‌دل نه صد دل عاشقش شدیم؛ به خصوص رحیم! .... ۹۶ 📔