#داستان ضرب المثل
انگشت انگشت مبر تاخیک خیک نریزی
درمورد ریشه این مانند آوردهاند: مرد پولداری از راه فروش نفت، ثروت کلان اندوخته بود و به دلیل حرصی که در جمع آوری مال داشت همواره به غلام خود یاد میداد که موقع خریدن نفت، هر دو انگشت سبّابه را دور پیمانه گذارد تا مقداری چندان گرفته شود و برعکس در وقت فروختن آن، دو انگشت را درون پیمانه نهد تا مقداری کم داده شود.
غلام، وی را از کیفر این خیانت و نتایج شوم آن برحذر میداشت و میگفت: ارباب، مال حرام به کسی وفا نکند. اما آن مرد سخن وی را نشنیده می گرفت و در پاسخ میگفت: تو را به این فضولیها چکار؟ تو دستور مرا به کار بند. زمانی دراز بدین منوال گذشت تا آنکه روزی آن مرد شنید که نفت در هشدرخان بهای فراوان دارد.
حرص، وی را بر آن داشت که سفر دریا کند و مقدار زیادی نفت به آن ناحیه ببرد. به دنبال این تصمیم، هزار خیک خرید و به بالای کشتی برد. چون به میان دریا رسیدند، ناگاه باد عظیمی برخاست و کشتی سخت به تلاطم درآمد. ناخدا دستور داد بارها را به دریا اندازند و کشتی را سبک کنند تا مسافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مرد از ترس، خیکهاي نفت را یک به یک به دریا انداخت. در این هنگام غلام فرصت یافت و برای متنّبه ساختن ارباب خود به خنده دار و تمسخر به وی گفت: ارباب، انگشت انگشت مَبُر تا خیک خیک نریزی.
@Harf_Akhaar