گویند شیری در جنگل مریض بود. روباهی نزد او رفت و به او گفت: شفای سلطان در این است که یک گور خر شکار کنی و من با روده گور خر شما را مداوا می کنم. شیر گور خری را شکار کرد و شکم آن را پاره کرد. روباه مکار با روده گور خر، شیر را محکم بست. خورشید که بالا آمد، در اثر گرما روده خشک می شد و به شیر فشار می آمد و نعره می کشید. موشی نزد شیر رفت و گفت: من می توانم ترا نجات دهم . او شروع به خوردن روده کرد. شیر آزاد شد، ولی از آن جنگل فرار کرد. اهالی جنگل علت را پرسیدند. شیر گفت: در جایی که روباه ببندد و موش باز کند، جای ماندن نیست!! @Harf_Akhaar