على مطرب دو سه ماه قبل از انقلاب از کاخ جوانان (فلاح) زمان شاه، يهويى با لباس روحانى ظاهر شد! تووی پاسداران ویلای مصادره ای بهش داده بودند. یه روز به عیالش ن. میگه که صاحب ویلا اومده ایران و شکایت کرده، دعا کنید نتونه ویلا رو بگیره. بعد یه مدت میاد میگه دادگاه رای رو به نفع اون طرف داد و باید ویلا رو تخلیه کنیم. خانواده اش رو اوورد توی دوراهی قپون. یه خونه کوچیک نمدار، بعد کاشف به عمل اومد که مرتیکه رفته یه زن جوان گرفته. زن اولش بهش میگه حاج آقا مگه برای گرفتن زن دوم اذن و اجازه زن اول شرط نیست؟ یه دستی به صورت زنش میکشه و بهش میگه برو توی آینه یه نگاهی به خودت بکن، مثل بوزینه ها شدی، باید به من حق بدی!