تا سمت گلستان گذرِ راهزن افتاد
با ضربهی پا شاخه گلی بر چمن افتاد
هر روز در این خانه غذا پخته شد اما
هر روز در این خانه غذا از دهن افتاد
سخت است تماشای زمین خوردن مادر
ای وای که این قرعه به نام حسن افتاد
این واژه ی «افتاد» پر از غصه و درد است
حالا به دلم روضه ی یک بی کفن افتاد
زهرا و حسن هردو مدینه ند ولیکن
همواره حسین است که دور از وطن افتاد
ای کاش نیاید، برود از لب گودال
آن کس که نگاهش به عقیق یمن افتاد
حسن_معارف_وند
#روضه
@HassanMaarefvand