از خانه که آمد بیرون، کیسه‌ای همراهش بود. می‌رفت سمت باغ‌ها علی'ع' نگهبانی میکرد برای امرارمعاش خودش و کمک به فقرا! یکی به بارِ همراه امام اشاره کرد ؛ - یاعلی‌'ع' ! چه چیزی همراه داری؟ علی'ع' نگاهی به بارش کرد و لبخندی زد ؛ - درخت خرما، ان‌شاءالله. نگاه مرد قفل ماند روی لبخند لب و چشم امام و بعد از لحظه‌‌ای پرسید ؛ - درخت خرما ؟! امام با همان لبخند از کنار مرد گذشت. چند سال بعد یک نخلستان، پاسخ سؤالش شد. هسته‌های خرمایی که امام هر بار می‌برد و می‌کاشت و گاهی کنارش دو رکعت هم نماز می‌خواند . شاید خرماهای که الان در مدینه از ، دست شیعیانش می‌خوری، خرمای نخل‌هایی باشد که علی‌'ع' به ثمر نشانده :) هنوز هم همه میهمان سفره‌ی با کرامت و محبت اویند :) ' بهارالانور،ج۹،ص۵۹۹ '