🍃🎐•| ✨ شب توی سنگر نشسته بودیم و چرت می‌زدیم شب مهتابیِ زیبایی بود. فرمانده اومد توی سنگر و گفت: اینقدر چرت نزنین، تنبل می‌شین😣 به جای این کار برید اول خط یه سری به بچه‌های بسیجی بزنین😌 بلند شدیم و رفتیم به طرف خاکریزهای بلندی که توی خط مقدم بود؛ بچه‌های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودن✌️🏻 مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه‌ی کله‌ی آدمیزاد روی خاکریز گذاشته بودند👨🏻 که وقتی کسی سرش را از خاکریز بالا می‌آورد بعثی‌ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و اون رو نزنن😁 اما بر عکس! ما خیال می‌کردیم که این سنگ ها همه کله‌ی رزمنده هاست😑 رزمنده‌هایی که پشت خاکریز کمین کرده‌اند و کله های‌شان پیداست. یک ساعت تمام با سنگ‌ و کلوخ‌ها سلام و علیک و احوال‌پرسی کردیم و به آن‌ها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم! صبح وقتی بچه‌ها متوجه ماجرا شدن تا چند روز بهمون می‌خندیدن😎😂 ✨ . . شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد 🙃👇 🍃🎐•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi