ای که در سلسله سر سلسله‌ی اهل خدایی شمع این حلقه و سر حلقه‌ی جمع اُسرایی نه علیلی که دلیلی نه مریضی که طبیبی نه طبیبی که دوایی نه دوایی که شفایی تو کریم ابن کریم ابن کریم آیت حقّی تو علی این حسین ابن علی نور خدایی پسر مکه و حلّ و حرم و مشعر و میقات قمر چارم منظومه‌ی والشمس ضُحایی پسر دختر شاهنشه ایرانی و الحق که سزاوار ولیعهدی شاه شهدایی لقبت سید ساجد ، شرف مردم عابد که به زوّار مشاهد ادب آموز دعایی زآنچه در  کرب و بلا رفت به ما نیز خبر ده ای که پروانه‌ی پر سوخته‌ی شمع هُدایی تو چه دیدی که همه عمر تو با گریه سر آمد هر کسی دید تو را ، دید که در حال بُکایی مثل آن شمع که از سوختن‌اش چاره نباشد همه تن سوخته از داغی زنجیر جفایی به فدای تن تب‌دار تو ای لاله‌ی زهرا که دل افروخته‌ی داغ ذبیحاً بِقَفایی مگر از فاطمه آموخته‌ای خطبه‌ی سوزان کآتش انداخته در مجلس اِبنُ الطُّلَقایی به "یتیم" از سر احسان چه شود دست بگیری تو که گیرنده‌ی دست همه از شاه و گدایی @Heydar_ali_moola