...✨ تبعیدی‌ام ، رها شده در شوره‌زارها راهی نمی‌برد به دیارم بهارها سر می‌کنم توالی تلخ کویر را با خاطرات سوخته‌ی چشمه‌سارها از سازهای کهنه صدایی نمی‌وزد یک دسته عنکبوت نشسته به تارها گرچه نسیم در پی آواز خواندن است در سینه‌اش شکسته صدا را غبارها از سروهای باغ نشانی نمانده است در نقطه‌ی تلاقی سرها و دارها این زخم‌های باز دهان گلایه نیست تلخند پیکری‌ست به آزار خارها خاک است بسترم اگر این روزها، چه باک؟ مرداب نیست مقصد دریا تبارها آواره‌ام، هنوز ولی کوچ می‌کنند تا دست‌های سبز من انبوه سارها •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo