گفتم: علی مدد قلمم ذوالفقار شد مضمون اسیر لشکر زلف نگار شد حرف از نجف که شد دل پیمانه‌ام گرفت آهی کشید و قافیه دیدم خمار شد من پای آن یمت یرنی رگ گذاشتم تیغت کجاست؟ وقت قرار و مدار شد اثبات این جنون به قیامت نمی‌رسد پرونده‌ام به خال لبت واگذار شد کفران نعمت است اگر کم طلب کنم قنبر به لطف بندگی‌ات شهریار شد اجداد ایل من همه معشوق مذهب‌اند سلمان اگر نشد نسبم مهزیار شد میثم به چین زلف تو تبعید دار شد مالک که چین ندید سیاستمدار شد از بس که وصله‌های عبایت شکوه داشت سلطانی از مقام خودش بر کنار شد رنگ احد پرید همین که نگاه کرد تیغی دو دم به گرده طوفان سوار شد گاهی مرا به چوب محبت بزن علی دل سر به راه ترکه آموزگار شد فکر رفوی پیرهن کهنه‌ات نباش پیراهن تو پرچم پروردگار شد با اینکه پای درد تو صفین گریه کرد دامان کوفه تا به ابد لکه‌دار شد وقتی کلون در پر شال تو را گرفت عالم دچار گریه بی‌اختیار شد رفتی و تا قیام قیامت امام عشق پیراهنی سیاه تن روزگار شد ✍ @Hoseinie_Shoara