☘️ سلام بر ابراهيم ۱☘️
💥 قسمت هشتاد و سوم :
عمليات زین العابدین علیه السلام (بخش سوم)
👤 روای جواد مجلسی
ما از داخل يك شيار باريك با شيب كم به سمت نوك تپه حركت كرديم.
در بالای تپه ســنگرهاي عراقي كاملا مشــخص بود. من وظيفه داشــتم به
محض رسيدن آنها را بزنم.
يك لحظه به اطراف نگاه كردم. در دامنه تپه در هر دو طرف ســنگرهايي
به ســمت نوك تپه كشيده شده بود. عراقيها كاملا ميدانستند ما از اين شيار
عبور ميكنيم! آب دهانم را فرو دادم، طوري راه ميرفتم كه هيچ صدايي بلند
نشود. بقيه هم مثل من بودند. نفس در سينه ها حبس شده بود!
هنوز به نوك تپه نرسيده بوديم که يكدفعه منوري شليك شد. بالای سر ما
روشن شــد! بعد هم از سه طرف آتش وگلوله روي ما ريختند. همه چسبيده
بوديم به زمين. درست در تيررس دشمن بوديم.
هر لحظه نارنجك، يا گلوله اي
به سمت ما ميآمد. صداي ناله بچههايمجروح بلند شد و...
درآن تاريكي هيچ كاري نميتوانستيم انجام دهيم. دوست داشتم زمين باز
ميشد و مرا در خودش مخفي ميكرد. مرگ را به چشم خودم ميديدم. در
همين حال شخصي سينه خيز جلو ميآمد و پاي مرا گرفت!
سرم را كمي از روي زمين بلند كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نميشد.
چهره اي که ميديدم، صورت نوراني ابراهيم بود.
يكدفعــه گفت: تويي؟! بعد آرپيجــي را از من گرفت و جلو رفت.
بعد با فرياد الله اکبر آرپيجي را شليک کرد.
سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازي را ميكرد منهدم شد. ابراهيم از جا بلند
شد و فرياد زد: شيعه هاي اميرالمؤمنين بلند شيد، دست مولا پشت سر ماست.
بچهها همه روحيه گرفتند.
من هم داد زدم؛ الله اكبر، بقيه هم از جا بلند شــدند. همه شليك ميكردند.
تقريبًا همه عراقيها فرار كردند. چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوك تپه ايستاده!
كار تصرف تپه مهم عراقيها خيلي ســريع انجام شــد. تعدادي از نيروهاي دشمن اسیر شدند.
📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱ 👉🏻
شهید #ابراهیم_هادی 🌹🕊
📣تشکل حوزوی سُعداء قم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/603652132Ce46bba8e6a