گوییا بر کنج قلبم می‌رسد پیغام از او خط به خط شعرم گرفته گوییا الهام از او گوییا می‌خواند او دل را بسوی کوی خویش تا غزل‌هایم چنین جانی گرفت و وام از او من نمی‌دانم چه شوقی در سرم بوده چنین شاید او می‌خواندم خود تا بگیرم جام از او من نمیدانم چرا اینگونه مشتاق اش شدم شاید او خود خواسته تا من بیابم نام از او این کشش عشق است و یا هر چیز دیگر بوده این هرچه باشد مطمئنم بوده اول گام از او بوده او خود باعث اینکه شدم من عاشقش عشق او شد هدیه ای در صبح و در هر شام از او حضرت عشق آمد و داد از شراب عشق خویش مرغ دل چون شد اسیرش دانه از او دام از او مینویسم هرچه استاد ازل مشقم کند طبع نازک بر سر ذوق آمده مادام از او @mahdavipoems