دلایل اوج‌گیری روند قدرتیابی بهائیان در دولت هویدا در بین دولتمردان رژیم پهلوی، امیرعباس هویدا از جمله افرادی است که در مدت حدود سی و اندی حضور در مصادر مختلف اداری و سیاسی، که مهم‌‌ترین آن نخست‌‌وزیری بود، حضور و بستر برآمدن بهائیت را در حیات اجتماعی و امر سیاست‌گذاری فراهم کرد و به تأثیرگذارترین چهره این فرقه سیاسی تبدیل شد. او با بر عهده گرفتن مأموریت‌‌های مختلف، تشکیلات، باورها، و ایدئولوژی این فرقه را برجسته و تلاش کرد با بهر‌‌ه‌‌گیری از شبکه دیوان‌سالاری، نه‌تنها در دولت، بلکه خارج از دولت به‌صورت غیررسمی دین اسلام و کتاب قرآن را کم‌‌رنگ سازد و آن را در حاشیه نگه دارد. با چینش متوالی حوادث زندگی امیرعباس هویدا از اوان زندگی و نیز توجه به تبار وی، که گرایش و رابطه تنگاتنگی با فرقه بهائیت داشت، گره از بعضی مسائل باز خواهد شد و ابهام‌‌های موجود را در سیر تحول و ورود او به عرصه سیاست روشن خواهد کرد؛ برای نمونه، عباس افندی، فرزند ارشد بهاءالله و سومین شخصیت فرقه بهائی، هزینه تحصیل پدر امیرعباس، میرزا حبیب‌‌الله‌خان بهاءالسلطان، را در اروپا به عهده گرفت. حبیب‌الله‌خان پس از آمدن به تهران در دستگاه سردار اسعد بختیاری نفوذ کرد و بعدا با جذب شدن در وزارت خارجه، قونسول ایران در سوریه و لبنان شد. امیرعباس هویدا نیز هنگامی‌که به دستگاه خارجه ورود پیدا کرد، از پشتیبانی و حمایت سران فرقه برخوردار شد و با انجام دادن مأموریت‌های محوله نه‌تنها پله‌‌های ترقی را پیمود، بلکه از روزی که با حسنعلی منصور، ارتباط برقرار کرد، در تشکیلات او، بهائیان را برتری داد و پس‌ازآنکه کابینه او را تحویل گرفت، پس از چندی وزرای بهائی را جانشین بعضی دیگر از وزرا کرد و مهم‌‌ترین وزارتخانه کشور، یعنی آموزش‌وپرورش را در اختیار فرخ‌‌رو پارسا قرار داد تا آئین بهائیت را در مدارس رسوخ دهد. گسترش و نفوذ این فرقه در دوران صدارت هویدا چنان بود که جمشید آموزگار، از کارگزاران دستگاه پهلوی، اشاره کرده است که مردم هویدا را عامل نفوذ بهائیان و یهودیان در ایران می‌‌دیدند و همین امر سبب سقوط پهلوی شد. افزون بر این، اردشیر زاهدی، داماد محمدرضا پهلوی، وزیر امورخارجه و آخرین سفیر حکومت در ایالات‌متحده آمریکا، نوشته است: «هویدا در زمان نخست‌‌وزیری‌‌اش به بهائیان و یهودیان پروبال داد و عده‌‌ای از یهودیان را وارد کابینه کرد». اسدالله علم، نخست‌‌وزیر شاه در دهه 1340، نیز بر این گفته زاهدی مُهر تأیید زده و گفته است: «این بهائی‌‌های بی‌‌وطن در همه شئون رخنه کرده‌‌اند، مخصوصا مشهور است که نصف اعضای دولت [هویدا] بهائی هستند». وسعت و گستره نفوذ بهائیت در ارکان قدرت، آن هم از زبان دولتمردان و کارگزاران رژیم پهلوی، از یک موضوع حکایت می‌کند: هویدا وسیله‌‌ و ابزار برآمدن این فرقه در حیات اجتماعی و سیاسی ایران بود؛ ابزاری که می‌‌بایست در خدمت به این فرقه ادای وظیفه می‌‌کرد. ساواک، چشم و گوش محمدرضا پهلوی به‌شمار می‌آمد، در گزارش خود در تاریخ اسفند 1342، به دو نکته درباره امیرعباس هویدا اشاره کرده است که درواقع دو روی یک سکه‌‌اند: نخست، عضویت او در فراماسونری و دیگری تبعیت از فرقه بهائی. در بخشی از ارزیابی ساواک از هویدا در گزارش به اداره کل سوم آمده است: او عضو جمعیت فراماسونری (لژ مولوی) و جزء دار و دسته آقای حسین علاء و حسنعلی منصور است. همچنین اشاره کرده است که هویدا از فرقه بهائی پیروی می‌‌کند. افزون بر این، گزارش یادشده نشان می‌‌دهد که منصور و هویدا بهترین انتخاب برای طرحی بودند که آمریکا در اوایل دهه 1340 درباره ایران در پیش گرفت. براساس این طرح، آمریکا تصمیم گرفت برای بسیج نخبگان تکنوکرات، نهادهایی را تدارک ببیند. گراتیان یاتسویچ، که وزیرمختار آمریکا و رئیس دفتر «سیا» در ایران و اجاره‌نشین منصور بود، درباره دوستی خود با هویدا و منصور گفته است: «هویدا را زیاد می‌‌دیدم. جلساتشان در منزلی که در همسایگی من بود، تشکیل می‌‌شد. گرچه منصور به‌ظاهر ریاست گروه را به عهده داشت، اما مغز متفکر جریان، هویدا بود». بنابراین، حمایت، پرورش و طرح برنامه‌‌ها و اجرای سیاست‌‌ها به کمک حلقه نامرئی ایجادشده بین این سه انجام می‌شد که خروجی آن چیزی نبود جز ضدیت با اسلام و قرآن. گذشته از این، روحیه نیچه‌‌وار ضدمذهبی هویدا، ریشه در حلقه نخبگان روشنفکری مدرسه فرانسوی بیروت، موسوم به «تمپلرها» دارد که برگرفته از نام جنگجویانی است که در سده‌‌های دوازدهم در جنگ‌‌های صلیبی، علیه مسلمین می‌‌جنگیدند. بنابراین، دوری از اسلام و نزدیکی به «عکا» و حمایت‌‌هایی که از طریق احباب به او می‌‌شد، بیانگر شخصیت هویدا بود. منبع: پژوهشکده تاریخ معاصر https://www.iichs.ir/fa/article/25007/