یک داستان براتون بگم ⁉️
دو نفر رو آوردند پیش امیرالمؤمنین علی(ع) یکیشون رو مار نیش زده بود یکیشون رو عقرب.
از درد به خودشون میپیچیدند.
در مستدرک الوسائل نقل شده این داستان،
چون هر جا نقل میکنیم دوستان میپرسن آقا این آدرسش کجاست.
حضرت برای هر دو تا توضیحاتی دادند من در مورد اون کسی که عقرب زده بود داستانش رو عرض کنم.
آقا فرمودند که اینها نمیمیرن ، درد میکشن
اما نه مرگشون فرا رسیده
نه از درد نجات پیدا میکنن.
برید چند وقت دیگه درست میشن،
بعد از دو ماه که اینها در شدّت بیماری به خودشون میپیچیدن ،
آوردنشون پیش حضرت،
حضرت به اون کسی که عقرب زده بودش فرمود:
میدونی حکمتش چی بوده این عقرب تو رو زده؟
گفت: آقا نمیدانم ولی دارم بیچاره میشم.
حضرت فرمودند که یادت هست در یک جلسهای «تَذْکُرُ یَوْمَ غَمَزَ عَلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِیِ فُلَانٌ»
یادت هست فلانی یک تیکهای به سلمان فارسی انداخت
«وَ طَعَنَ عَلَیْهِ لِمُوَالاتِهِ لَنَا»
به خاطر اینکه سلمان دوست ما بود،
تو از سلمان دفاع نکردی ، حرفی نزدی...
این جزای همون سکوت عافیت طلبانه ی توئه ❗️