😄گفتگوی عزرائیل با یک بازنشسته 😄😳
به راهی در گذر بود باز نشستی/
که عزرائیل از آنجا می گذشتی/
به عزرائیل چون او روبرو شد /
سلامی کرده و این گفتگو شد/
به او گفتا که ای مأمورِ معذور/
من از تو دلخورم، آن هم چه ناجور /.
بیا بر بازنشسته بی خیال شو /
وفارغ از حساب ماه و سال شو /
فقط کارَت شده یک جا نشسته /
کلید کردی به روی بازنشسته/
همین چند روز چند تا را گرفتی /
ولیکن ظاهرا از رو نرفتی /
توکه مهلت به هشت میلیارد دادی /
فقط یک باز نشسته هست زیادی؟/
ز صد گل یک گلِ ما وا نگشته /
هنوز فرزند ما بابا نگشته/
هنوزه در دلم هست آرزوها/
که از امروز بهتر باشه فردا /
شده بهتر کمی عقل معاشم/
چه پنهان، فکر تجدید فراشم/
هنوز راه سفر در پیش دارم /
دبی نه ، عزم قشم و کیش دارم /
هنوز از حجِ عمره ،فیش دارم /
تو فکر کردی که پیرم ،ریش دارم ؟/
مگر شصت سالگی عمری دراز است ؟ /
زبان تو برای ما دراز است/
بکش خط دور ما تا که زمان است /
خدا جای دگر روزی رسان است /
نتانیاهو چرا در لیست تو نیست ؟/
اگر کشتی اورا ،نمره ات بیست /
در این اوضاع و در این هیر و بیری /
تو پیله کرده ای جانم بگیری /
به جان مادرت من را رها کن/
ز لیست مردگان ،اسمم جدا کن /
چو عزرائیل بشنید حرف او را /
شرنگ مرگ پر کرد ظرف اورا/
به او خندید و گفت مرد حسابی /
چه لیستی؟ چه حسابی ؟ چه کتابی ؟/
به اذن حق تو را از غم رهانم/
از این دنیای بیش و کم رهانم /
شده کارَت نگهبانی و اسنپ/
هجوم قسط و قرض از راست و از چپ/
درآنجا غرق رحمت می شوی تو
رها از زجر و زحمت می شوی تو /
رها از شور و شین و گیر و داری/
در آن دنیا از این کارا نداری /
پدر ، مادر ، رفیقان قدیمی /
در آن دنیا ببینی چه صمیمی/
اگر اعمال نیک داری که نیک است/
در آنجا جایگاهت خوب و شیک است /
اگر شامل شود لطف الهی/
شهيدان را ببینی ،گاه ، گاهی /
نه برقی قطع شود آنجا نه گازی /
نه فیک و نه فضاهای مجازی/
غم یکسان سازی هم نداری /
نیازی نيست به کرسی و بخاری/
و آمریکا برادر نيست آنجا/
چو نیک و بد برابر نيست آنجا/.
در آنجا مرغ بالای نَوَد نيست/
ویک کیلو برنج بالای صَد نیست/
در آنجا فیلتر و فيلتر شکن نيست/
ز گوشی ، از ، اَپل ،آنجا سخن نيست/
صف و گوشت یخی آنجا نباشد /
نه سوزن نه نخی ،آنجا نباشد /
برای وارثانت هم که بد نیست /
که تخم مرغ تو دریک سبد نيست/
به ارثی می رسند خوشحال و خندان/
به روحت فاتحه خوانند فراوان /
چو بشنید باز نشسته نغزِ گفتار /
دمی با ذهن خود کردی کلنجار/
شهادت گفت و رو بر قبله خوابید /
از این دنیا ی فانی گفت و نالید /
به عزرائیل گفت ،روحم جدا کن /.
نه عذری ،نه خجالت ،نه حیا کن /
بدینسان روح او از تن جدا شد /
غریق رحمت و لطف خدا شد /
الفاتحه 😄😁😄😁😄😁