📚 بررسی جریانهای مارکسیستی ✍🏼 قسمت چهارم 🔰 ادامه بحث... اگر آزادی خواهی کانت را می پذیرد آن را برای جامعه کمونیستی می خواهد. (جامعه بدون بدون دولت و نظارت حکومت - جامعه کمونیستی مدینه فاضله‌ اندیشه‌ی او است). شیوه تولید: شیوه تولید یعنی مجموع نیروی تولید + روابط تولید. نیروی تولید یعنی ابزار تولید (دست و بازو و سنگ و فلز و چرخ در عصر کشاورزی تا دستگاه صنعتی و... در عصر ضنعتی شدن) و کارگر (انسانی که روی آن ابزار با تجربه‌ای که دارد کار می‌کند خواه دهقان باشد که روی زمین کار کند یا کارگر باشد که با ماشین آلات صنعتی کار کند). 🔸روابط تولید یعنی نحوه مالکیت فرد بر ابزار تولید، که می‌تواند خصوصی یا اجتماعی باشد. (رابطه سرمایه‌دار و کارگر) وقتی که نیروی تولید به حد معینی از رشد رسید با روابط تولید تضاد ایجاد می‌شود و در نتیجه تضاد داخلی باعث حرکت (اعتراض سپس انقلاب) می‌شود و جامعه قبلی تبدیل به یک جامعه‌ جدید با ویژگی‌های متفاوت از قبل می‌شود. ♦️جهانیان در نگاه مارکسیست مارکسیست‌ها مجموع جهانیان را به دو گروه تقسیم می‌کنند و می‌گویند یا استثمارگر هستند یا استثمارشده، می‌گویند تاریخ چیزی جز محصول مبارزه طبقاتی بین انسان‌های استثمارگر و استثمارشده نیست، یعنی عده‌ای منافع اقتصادی‌شان ایجاب می‌کند که در همان مرحله بمانند و مخالف پیشرفت ابزار تولیدند (گروه حاکم استثمارگر) و یک عده خواهان رشد و ترقی ابزار تولید و خلاصی از این وضع هستند (گروه استثمارشده) که این دو با هم درگیر و مبارزه‌ای به وجود می‌آید که منجر به یک نظام جدید (جامعه جدید) می‌شود که در آن جامعه جدید علاوه بر ابزار تولید و منافع اقتصادی، آداب و رسوم و فرهنگ و مذهب و افکار و‌ اندیشه در یک کلام همه چیز نسبت به جامعه قبلی تغییر می‌کند و بعد از مدتی دوباره این نظام جدید با مبارزه و درگیری که در خودش عامل ایجاد آن است می دهد به نظام دیگری تبدیل می‌شود. 🔹مارکسیسم آموزش رهایی طبقه‌ی کارگر از دست سرمایه‌داری است. (مالکیت خصوصی و سرمایه‌داری عامل بدبختی مردم و کارگران است و باید با یک انقلاب از بین برود). مارکس خودش مارکسیسم نبوده یعنی اینکه مارکسیسم بعدها بوسیله‌ی طرفداران او طرح‌ریزی شده است که معتقدند افکار و نظریات مارکس یک راه و روشی را برای نجات کارگران درست کرده است. 🔸عدم همسانی مارکسیسم با مارکس مارکسیسم هر چند با‌ اندیشه‌ی مارکس پیوند دارد ولی با آن یکسان نیست و از جمله دلایل آن می‌تواند: ۱. فکر و‌ اندیشه‌ی مارکس دارای یک شکل منظم نبوده است زیرا وقتی با واقعیت روبرو می‌شده است مشاهده می‌کند که مطلبی را که بیان داشته دارای اشکالاتی است و در راستای حل آن یکسری تغییر جهت‌هایی در‌ اندیشه‌هایش روی می‌دهد. ۲. افکار و نوشته‌هایش خصوصیت ناتمام داشته یعنی مارکس خود در زمان حیاتش اقدام به نوشتن نظامند افکار و‌ اندیشه‌هایش انجام نداده است مثلا جلد اول ودوم کاپیتال (سرمایه) را انگلس از روی یادداشت‌های او جمع آوری و منتشر کرده است. ۳. به دلیل از بین نرفتن سرمایه‌داری و شکل نگرفتن اجتماع و نظام سوسیالیستی و سپس کمونیستی منطبق بر روالی که او پیش‌بینی کرده بود. ۴. کنار آمدن طبقه‌ی کارگر با طبقه‌ی سرمایه‌دار و عدم وقوع انقلاب کارگری در سطح اروپا ادامه دارد... 🆔 @Jarianshenasi