📚 روشنفکری در غرب و ایران ✍🏼 قسمت بیست و نهم 🔰 ادامه بحث... عقل‌گرایی به‌معنای تبیین عقلی انسان و جهان، توسط فیلسوفان غرب تداوم یافت. کانت گرچه برای اشیاء، واقعیتی فراسوی آنچه به عقل می‌آید قبول کرد، ولی آن را ناشناختنی خواند و رابطه انسان با آن را به ‌طور کامل قطع کرد. ♦️هگل نیز کوشید تا نظام عقلانی جهان را تبیین کند و در سیر استدلال خود، آنچه را بالقوّه در اندیشه دکارت نهفته بود، با این بیان، آشکار ساخت که آنچه اندیشیدنی نیست، وجود ندارد و هرچه هست، اندیشیدنی است. روشن‌ شدن هستی برای فکر که روشنفکری و عصر خرد و روشنگری را در تاریخ بشر پدید آورد، به‌ منزله انکار هر نوع واقعیت و حقیقتی است که به‌ صورت راز و رمز برای عقل انسانی می‌باشد. 🔸با رشد این دیدگاه، همه معارف پیشین که در سده‌های میانه و قبل از آن، در قالب سنّت‌های دینی و رمزهای الهی به حیات خود ادامه می‌دادند، یا تمامی بدعت‌هایی که به دروغ داعیه سنّت داشتند و به‌صورت عادات و رسوم اجتماعی تداوم یافته بودند، در معرض نقّادی عقلی قرار گرفتند که یا به انکار فراسوی خود می‌پرداختند و یا آنکه هر نوع راهی را برای وصول به آن و یا آگاهی از آن انکار می‌کرد. 🔹سده‌های هفدهم و هجدهم که دوران حاکمیت عقل‌گرایی بود، همه باورها و تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان، با حذف مبانی و مبادی آسمانی و الهی، در صدد توجیه عقلانی خود برآمدند و ایدئولوژی‌های بشری که از هویتی صرفاً عقلی برخوردار بودند، جایگزین سنّت‌هایی شدند که با چهره‌‌ای دینی از مکاشفات ربّانی انبیا و اولیای الهی تغذیه می‌کردند یا جایگزین بدعت‌های شدند که با تقلّب مدّعیان کاذب، رنگ سنّت به خود گرفته بودند. 🔸عقل با همه قدرتی که پیدا کرد، پس از قطع ارتباط با حقیقتی که محیط بر آن بود، نتوانست جایگاه مستقل خود را حفظ کند و به سرعت، راه افول را پیمود و زمینه را برای ظهور و تسلّط جریان فکری دیگری که در طیّ این دو سده رشد کرد، آماده نمود. از پیدایش جریان عقل گرایی هنوز زمانی نمی گذشت که طوفان سهمگین تجربه گرایی از راه رسید. ادامه دارد... 🆔 @Jarianshenasi