✅ رفیق صمیمی امام حسین (ع)
📝 امام حسين (عليه السلام) يك رفيق صميمى داشت ، ابن زياد با هزار مأمور به دنبال او مى گشت و او را نمى يافت . مى گفت : هرجا او را ديديد امانش ندهيد ، اما پيدايش نمى كرد .
رفيق امام اين را هم شنيده بود كه امام حسين (عليه السلام) به كربلا آمده است . دل او در كربلا بود . دروازه ها همه بسته بود ، راه ها همه كنترل مى شد. اسم اين شخص و قيافه او را براى مأموران توصيف كرده بودند و او هم تنها بود .
همكارى هاى سنگينى با مسلم بن عقيل داشت و جزء افرادى بود كه نامه هاى ابى عبدالله را امضا كرده بود ، جزء افرادى بود كه مردم را عليه ابن زياد مى شوراند . و ابن زياد در به در دنبال او مى گشت و او هم شخص آبرودارى بود . و اعتبار داشت . در آخر نقشه اى كشيد .
گفت : اين طور نمى شود كه ما زير زمين به زير زمين برويم . امام ، كربلا باشد و ما نباشيم . يك روز صبح بلند شد و خودش به بارگاه ابن زياد آمد . به مأمورها : گفت من فلانى هستم . كه در آسمانها دنبال من مى گرديد . مرا نزد ابن زياد ببريد . جشن گرفتند ، كه خودش به پاى خودش آمده است . وقتى او را روبروى ابن زياد آوردند ، گفت : من در آسمانها دنبال تو مى گشتم . تو را چه كسى به اينجا آورد ؟
گفت : من خودم آمدم .
گفت : براى چه آمده اى ؟
گفت : آمدم كه بگويم من از همكارى با مسلم ، ارتباط با حسين بن على (عليه السلام) سخت پشيمانم و حق بودن شما براى من ثابت است . به من پول و اسلحه و اسب بده ، و با يك گردان كه به كربلا مى رود ، مرا هم به كربلا بفرست .
ابن زياد گفت : جلو بيا . پيشانى او را بوسيد . گفت : آفرين .
گفت : به او حواله اسلحه و حواله لباس و حواله اسب بدهند . و او را با يك گردان به كربلا فرستاد .
وقتى به كربلا رسيد و خيمه هاى ابى عبدالله (عليه السلام) را كه ديد ، به گردان گفت : اگر زنده برگشتيد به اربابتان بگوييد : تدبير ما از شما شيطان ها خيلى بيشتر است .
من ديدم هيچ راهى براى رسيدن به مولايم ابى عبدالله عليه السلام ندارم ، جز اين كه خاندان شما پليدان را جلوى چشمتان بياورم .
https://eitaa.com/Javanmardi_langarudi
#بسیار_ويژه_خواندنی