تعداد شهدا که به 500 رسیده بود، فکر میکردم دیگر کار تمام است. صبر خدا تمام میشود. نشد... بیمارستان را که زدند تا صبح راه رفتم و گریه کردم. مردم در میدان ها و اماکن مذهبی همان نیمه شب جمع شدند و باهم گریه کردند و شعار دادند فکر کردیم ته خط است. صبر خدا تمام می‌شود... نشد. سید حسن که آمد پشت تریبون و صحبت کرد دیدم دودوتا چارتای حکیمان با ما فرق دارد. افق دید و تحلیل و تاکتیک متفاوت تر از کم صبری و ساده اندیشی ماست... حالا چند روز است دارند روز و شب بیمارستان میزنند و تعداد پانصد تا و هزارتا شهید الان یازده هزار تاست... شاید صبح که این مطلب را میخوانید خیلی بیشتر باشد. من دیگر کلمات جدیدی ندارم که شعر جدیدی بگویم. تصاویر و فیلم ها می آیند و وایرال میشوند و دو روز بعد جای خود را به جدیدترین فاجعه ها میدهند. گورهای عریض و طویل، از پدربزرگ تا نبیره را دسته جمعی در آغوش میگیرند و زمین غزه، بی پناهی کودکانش را فریاد میزند. اما دردناک ترین تصویر منم! من! خود من که در خانه ای گرم، در حالیکه به مبل لم داده ام و میوه در دهانم میگذارم، تصویر کودکی را دانلود میکنم که همین امروز صبح وقتی یکباره آدم های اطرافش تکه تکه شده اند، پریشان و هراسان و غمگین فریاد میزند.فریاد میزند. فریاد میزند... و صدایش به هیچکس نمیرسد. من فیلم را میبینم میوه را نجویده قورت میدهم. زانوهایم را جمع میکنم توی خودم مچاله میشوم. و برای هزارمین بار گریه میکنم. من هرچه گریه میکنم بال در نمی آورم و هرچه گریه میکنم مرزها به رویم باز نمیشوند. و هرچه گریه میکنم دعایی از من مستجاب نمی‌شود. دردناک ترین تصویر اینست که این فاجعه ها هرروز و هرثانیه جلوی چشم ما اتفاق می افتد و تلوزیون ما جدیدترین و تازه ترین اخبار را به صورت زنده نشان میدهد و ما این طرف قاب تلویزیون زنده می مانیم! و شمار کشتگان را به روز میکنیم و تاریخ لابد در مورد ما اینطور روایت میکند: "هزاران بچه، هرروز در باریکه ای کوچک، تکه تکه میشدند و میلیاردها انسان، آن ها را از طریق گوشی های موبایل، تماشا می کردند. ولی هیچکس نجاتشان نداد...." خدایا میشود مرا از معاصر بودن با این تاریخ، کنار بگذاری؟ یا به من بال دهی؟.... 👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇 https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee