غم نامه😭
🥀ثُمّ بَکَیا جَمیعاً ساعة
سپس هر دو در واپسین خلوت عاشقانه خویش، سخت گریستند.
بغض روزها فروخوردهٔ سنگشده در گلویشان ناگهان شکست
بالاخره اشک ریختند؛ سپس زهــرا چون مادری سالخورده و عطوف سر به زانوی علی گذاشت و دستهای نحیف رنگباخته بر گونههایش کشید که اشک نریز عزیزقلبم؛ چاره چیست؟ بگذار آخرین تصویر چشمانم از علی، همان چهره مردانه استوار باشد که هرگز چین به گوشه چشمانش نمیآمد...
اشک نریز؛ که تو خود شایستهتری بر اشکریختن، و از طلوع فردا تو مظلومترین مرد تاریخی. یکّه و تنها
همین.... 💔🥀
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee