نزدیک محل کارم هر روز یه خانمی بساط می‌کرد و کاسه‌ای هم جلوش می‌ذاشت تا مردم بهش کمک کنند. انصافاً هم مردم خیلی دست و دلبازانه کاسه شو پر می‌کردند. یه روز دم دمای غروب دیدم همون خانم سرش رو کرد زیر چادرش و بعد چند دقیقه بیرون آورد و از جاش بلند شد، از تعجب کم مونده بود شاخ در بیارم!!!! همون خانم با کلی آرایش و چادرش رو انداخت تو یه کیفی و با عشوه و کلی ناز و ادا راهش رو گرفت و رفت... جالب اینکه فردا سر ساعت ۸صبح بازهم اومد و بساط ش رو پهن کرد... حالا شده قضیه بعضی از بلاگرای چند فرزندی که نمی‌دونیم دم خروسشون رو باور کنیم یا قسم حضرت عباس شون رو؟!🤔 کمی نقد 🔻عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/2249130722C7d81dfee85