🥀🥀🥀🥀🥀🏴🏴🏴🏴
#مجلس ختم
#روضه ختم دختر جوان سالگرد
#کاربرد(هفتم و چهلم)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
یا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، یَا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ، یَا سَیِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکِ إِلَی اللّٰهِ وَ قَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِی لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
♦️گُلی خوش رنگ و بو داشتُم به خونه
♦️اجل مهلت نداد زَنَد جوونه
♦️گُلُم را چید اجل از مو جدا کِرد
♦️که دستش را زِ دست مو رها کِرد
♦️گُلُم پرپر شد و خوابیده در گِل
♦️شرر زد داغِ او بر خِرمنِ دل
♦️نشست تیرِ غمش بر قلبِ زارُم
♦️زِ داغِش همچو ابرِ نو بهارُم
♦️تو که وقتت نبود ای نو جوونُم
♦️رَوی در خاک و مو تنها بمونُم
♦️در و دیوار میگریَد به حالُم
♦️عجب تیری زمونه زد به بالُم
♦️بخواب آروم گُلِ آلاله ی من
♦️بسوزد عالمی از ناله ی من
♦️زِ داغِ دخترم میسوزم ای وای
♦️به راهش دیده من میدوزم ای وای
♦️قَدِ من خم شد وُ تو قد کشیدی
♦️ولی خیری از این دنیا ندیدی
♦️خدایا دخترُم گردید جوون مرگ
♦️چوگُل از دست دوران گشت صد برگ
⬅️مراسم امروز به بمناسبت سالگرد....... درگذشت دختری مهربان خواهری دلسوز که درسن جوانی از دنیا رفته برگذار شده است خانواده محترم...... خدا صبرتون بده یک سال گذشت از مرگ عزیزتان امروز براش مجلس سالگرد گرفتی اما داغ دخترجوان خیلی سخته چقدر دوست داشتید دخترتان بزرگ بشه براش مجلس شادی بگیری به خانه بخت بفرستی اما قبل از اینکه عروس بشه درسن جوانی از دنیا رفت خیلی لحظات سختی است اما امروز می بینم همه آشنایان همسایگان فامیل واقشارمردم آمدند درکنار تان هستند درمراسم ختم دخترتان شرکت کردند به شما دلداری وتسلیت گفتنداما به واللهِ خیلی سَخته پدرومادر زمانی که خدا بهشان فرزند میدهد چقدر به قد وبالای فرزندش نگاه می کنه تا بزرگ بشه حاضرنیست کوچکترین صدمه ای ببینه خدا صبرتان بده بزار حرف دل شمارو بگم آی مردم بخدا دیگه خونه مون صفای ندارد عزیز دلمان سفر کرد دیگه صدای نازنین دختر به گوش ما نمی رسد
یاد شهدا امام شهدا اموات جمع
حاضر علی الخصوص روح این خواهر ازاین مجلس ومحفل فیض ببرد اما ⏪دلها امده شد بریم مدینه دلها بسوزه برای
ان مادر جوانی که نیمه شب غسل دادند
بمیرم چه کرد مولا علی(ع) به وصیت زهرا(س)
میگن شبانه بدن زهراش را آرام آرام غسل داد اسما روی بدن زهرا آب می ریخت یک وقت اسما متوجه شدعلی
دست ازغسل کشید دست بر دیوار غربت گذاشت صدای ناله علی بلندشد لا اله الا الله..
صدازدعلی جان چرا بلند گریه می کنید..
صدا زد اسما دست روی دلم نگذار حالا دستم رسید به بازوی ورم کرده زهرا ..
دستت رسید به بازوی طاقت نیاوردی
اما علی جان نبودی کربلا آن ساعتی
که زینب آمد گودی قتلگاه..
شمشیر شکسته ها را نیزه شکسته ها
را کنار زد صدا زد زینب 😭
🔅گلی گم کرده ام می جویم اورا
🔅به هر گل می رسم می بویم اورا
🔅گل من یک نشانی دربدن داشت
🔅یکی پیراهن کهنه به تن داشت
حسین آرام جانم ..حسین روح روانم
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
احمد بهزادی
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀