🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۲۸) 📝 ................ 🌾...و رفت سراغ نفر بعدی و با آن و با بعدی و با همه چانه زد و شوخی کردو خندید و خنداند.☺️ و من پیک فرمانده را دیدم که آمد گفت : کریم گفته زود بروم لب آب , همانجا که کریم چند نفر از بچه ها را جمع کرده بود برای توجیه موقعیت جغرافیایی و وضع راهکارهای عملیات. پیک گفت : فرمانده اطلاعات عملیات لشکر هم آن جاست, با دو بلدچی اطلاعاتی و کلی اطلاعات که کریم گفته من هم باید از آن ها سر در بیاورم. علی آقا را می شناختم ( ) و همین باعث میشد سریع تر قدم بردارم و حتی از دور برایش دست تکان بدهم و بروم سریع بنشینم پای صحبتش، که از ماموریت ما می گفت . می گفت : انصارالحسین باید امشب سر ساعت ده ونیم بزند بخط . ما محل تلاقی کارون و اروند است و حد عملیاتی مان جزیره . بلدچی هامان قبلا ۱۰باری تا کنار موانع عراقی ها را شناسایی کرده اند و همه را آورده اند روی کاغذ . ساعت ده و نیم درست زمانی است که آب در فاصله جزرومد خودش آرام شده .💦 اگر کمی زودتر یا دیرتر از این ساعت بزنیم به آب , مطمئن باشید باید هم با آب بجنگیم هم با ها. ریش زردش را خاراند و گفت: ما فقط یک ساعت وقت داریم تا با غواصی در سطح تا نقطه رهایی و تا لب سیم خاردارها برویم. شما وظیفه تان این است که این مسیررا مستقیم فین بزنید, آن هم در آبی که زیاد مهربان و گرم نیست ومثل زمهریر می ماند.💦 لشکرهای سمت راست شما چندساعتی زودتر می زنند به آب , پس احتمال دارد آنها را دیده باشند . وظیفه شما بخاطر همین سنگین تر اسست. چون باید بعد از آنها بزنید به آب وآن سیصد متر خط عراق را جلوی خودتان بشکنید. اگر شما کارتان را درست انجام بدهید , هرسه گردان پیاده توی قایق هایشان منتظرند که تا خط شکست بیایند برای پاکسازی.... 🌸..... @Karbala_1365