🌴خاطرات کربلا🌴
📍قسمت شانزدهم (مسلم در کوفه)
☘فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محلّ مسلم
📙تاريخ الطبرى - به نقل از ابو ودّاك - :
ابن زياد غلامش را كه مَعقِل نام داشت. فرا خواند و به وى گفت: سه هزار درهم بگير و مسلم و يارانش را پيدا كن و اين سه هزار درهم را به آنان بده و بگو : با اين پول با دشمنانتان بجنگيد و خود را يكى از آنان نشان بده، اگر اين پول را به آنان بدهى به تو اعتماد و اطمينان خواهند كرد و كارهاى سرّى شان را از تو پنهان نمى كنند. صبح و شام با آنان رفت و آمد كن.
مَعقِل پول را گرفت و نزد مسلم بن عَوسَجه اسدى (از قبيله بنى سعد بن ثَعلَبه) در مسجد اعظم آمد كه نماز مى خواند، از مردم شنيد كه مى گفتند: او براى حسين بيعت مى گيرد. نزد او آمد و نشست تا از نماز، فارغ شد.
آن گاه گفت: اى بنده خدا! من مردى شامى هستم و همپيمان قبيله ذو كِلاع خداوند به من محبّت اهل بيت و دوستانشان را عنايت فرموده است. اين سه هزار درهم است و مى خواهم با مردى از اهل بيت كه شنيده ام به كوفه آمده و براى پسر دختر پيامبر خدا بيعت مى گيرد، ديدار كنم. من به دنبال ديدار او هستم ؛ ولى كسى را نيافتم كه مرا به سوى او راهنمايى كند و كسى محلّ او را نمى شناسد. اينك در مسجد نشسته بودم كه از مردم شنيدم كه مى گفتند: اين مرد با خاندان پيامبر آشناست. به نزد تو آمدم تا اين پول را بگيرى و مرا نزد آقاى خود ببرى تا با او بيعت كنم، اگر خواستى پیش از ديدار او از من بيعت بگير.
مسلم بن عوسجه گفت: خداوند را سپاسگزار باش كه مرا ديدى. من هم خوشحالم كه تو به آنچه دوست دارى، مى رسى. اميد است خداوند به وسيله تو خاندان پيامبر را يارى كند، البتّه از اين كه مرا پيش از استوارى كار شناختى ناراحتم. از ترس اين طاغوت و قدرت او آن گاه پيش از رفتن، از او بيعت گرفت و از او پيمان هاى سخت گرفت كه خيرخواه و روراست باشد و امور را پنهان كند، معقل نيز ضمانت داد. آن گاه به وى گفت : روزها به منزل من رفت و آمد كن تا براى تو اجازه ملاقات با مسلم را بگيرم. مَعقِل به همراه مردم رفت و آمد مى كرد تا برايش اذن بگيرد...
مَعقِل - همان غلام ابن زياد كه ابن زياد وى را با پول، به سوى مسلم و يارانش فرستاده بود - روزهايى را به خانه مسلم بن عوسجه رفت و آمد كرد تا او را نزد مسلم بن عقيل ببرد، تا اين كه پس از مرگ شَريك بن اَعوَر او را نزد مسلم برد و تمام اخبار را به وى داد و مسلم از او بيعت گرفت و به ابو ثُمامه صاعدى دستور داد اموالى را كه آورده بود، بگيرد.
ابو ثمامه كسى بود كه اموال را تحويل مى گرفت و كمك ها را جمع آورى مى كرد. او سلاح مى خريد؛ چون خُبره اين كار بود و از جنگجويان عرب و سرشناسان شيعه بود.
اين مرد (مَعقِل) يكسره نزد آنان رفت و آمد مى كرد، او نخستين كسى بود كه مى آمد و آخرين كسى بود كه مى رفت. اخبار را مى شنيد و از اسرار باخبر مى شد و سپس مى رفت و همه را در گوش ابن زياد مى گفت.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۶۲
الإرشاد: ج ۲ ص ۴۵
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔
@Karbala_online110
╰┅────────────┅╯