کربلا آنلاین✔
🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت پانزدهم (مسلم در کوفه) ☘بررسی گزارش طرح ترور ابن زياد بر پايه آن چه در منابع
🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت شانزدهم (مسلم در کوفه) ☘فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محلّ مسلم‏ 📙تاريخ الطبرى - به نقل از ابو ودّاك - : ابن زياد غلامش را كه مَعقِل نام داشت. فرا خواند و به وى گفت: سه هزار درهم بگير و مسلم و يارانش را پيدا كن و اين سه هزار درهم را به آنان بده و بگو : با اين پول با دشمنانتان بجنگيد و خود را يكى از آنان نشان بده، اگر اين پول را به آنان بدهى به تو اعتماد و اطمينان خواهند كرد و كارهاى سرّى ‏شان را از تو پنهان نمى ‏كنند. صبح و شام با آنان رفت و آمد كن. مَعقِل پول را گرفت و نزد مسلم بن عَوسَجه اسدى (از قبيله بنى سعد بن ثَعلَبه) در مسجد اعظم آمد كه نماز مى‏ خواند، از مردم شنيد كه مى ‏گفتند: او براى حسين بيعت مى‏ گيرد. نزد او آمد و نشست تا از نماز، فارغ شد. آن گاه گفت: اى بنده خدا! من مردى شامى هستم و هم‏پيمان قبيله ذو كِلاع خداوند به من محبّت اهل بيت و دوستانشان را عنايت فرموده است. اين سه هزار درهم است و مى ‏خواهم با مردى از اهل بيت كه شنيده ‏ام به كوفه آمده و براى پسر دختر پيامبر خدا بيعت مى ‏گيرد، ديدار كنم. من به دنبال ديدار او هستم ؛ ولى كسى را نيافتم كه مرا به سوى او راه‏نمايى كند و كسى محلّ او را نمى‏ شناسد. اينك در مسجد نشسته بودم كه از مردم شنيدم كه مى ‏گفتند: اين مرد با خاندان پيامبر آشناست. به نزد تو آمدم تا اين پول را بگيرى و مرا نزد آقاى خود ببرى تا با او بيعت كنم، اگر خواستى پیش از ديدار او از من بيعت بگير. مسلم بن عوسجه گفت: خداوند را سپاس‏گزار باش كه مرا ديدى. من هم خوش‏حالم كه تو به آنچه دوست دارى، مى‏ رسى. اميد است خداوند به وسيله تو خاندان پيامبر را يارى كند، البتّه از اين كه مرا پيش از استوارى كار شناختى ناراحتم. از ترس اين طاغوت و قدرت او آن گاه پيش از رفتن، از او بيعت گرفت و از او پيمان‏ هاى سخت گرفت كه خيرخواه و روراست باشد و امور را پنهان كند، معقل نيز ضمانت داد. آن گاه به وى گفت : روزها به منزل من رفت و آمد كن تا براى تو اجازه ملاقات با مسلم را بگيرم. مَعقِل به همراه مردم رفت و آمد مى ‏كرد تا برايش اذن بگيرد... مَعقِل - همان غلام ابن زياد كه ابن زياد وى را با پول، به سوى مسلم و يارانش فرستاده بود - روزهايى را به خانه مسلم بن عوسجه رفت و آمد كرد تا او را نزد مسلم بن عقيل ببرد، تا اين كه پس از مرگ شَريك بن اَعوَر او را نزد مسلم برد و تمام اخبار را به وى داد و مسلم از او بيعت گرفت و به ابو ثُمامه صاعدى دستور داد اموالى را كه آورده بود، بگيرد. ابو ثمامه كسى بود كه اموال را تحويل مى‏ گرفت و كمك ‏ها را جمع ‏آورى مى ‏كرد. او سلاح مى ‏خريد؛ چون خُبره اين كار بود و از جنگجويان عرب و سرشناسان شيعه بود. اين مرد (مَعقِل) يكسره نزد آنان رفت و آمد مى ‏كرد، او نخستين كسى بود كه مى ‏آمد و آخرين كسى بود كه مى ‏رفت. اخبار را مى ‏شنيد و از اسرار باخبر مى ‏شد و سپس مى‏ رفت و همه را در گوش ابن زياد مى ‏گفت. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۶۲ الإرشاد: ج ۲ ص ۴۵ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ کربلا آنلاین🎙 ╭┅────────────┅╮ 🆔 @Karbala_online110 ╰┅────────────┅╯