..
سالهاي آخر، قبل از انقلاب بود.
#ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. .
تقريبا کســي از آن خبر نداشــت.
خودش هم چيزي نميگفت.
اما كاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود.
#ابراهيم خيلي معنويتر شــده بود. صبحها يک پلاســتيک مشكي دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت.
چند جلد کتاب داخل آن بود. .
يكروز با موتور از ســر خيابان رد ميشدم.
#ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش
#ابرام کجا ميري؟! .
گفت: ميرم بازار. ســوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاســتيک رو دستت ميبينم چيه!؟
گفت: هيچي کتابه!
بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار
#ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟
.
بــا كنجكاوي بــه دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مســجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد. .
.
فهميدم دروس حوزوي ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم: ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟
جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي.
.
با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نميکردم
#ابراهيم طلبه شده باشه.
آنجا روي ديوار حديثي از پيامبر(ص) نوشته شده بود:
«آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء ،کسانيکه به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت»
شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش
#ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟ .
.
يکدفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: ادم حيف عمرش رو فقط صرف
#خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيســتم. .
همينطوري براي اســتفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلا به کسي حرفي نزن.
.
.
عکس :
در حاشیه افتتاح مدرسه فوتبال شهید ابراهیم هادی با مدیریت محمد انصاری بازیکن پرسپولیس
📿 اللهم عجّل لِولیکَ الفَرج والعافِیهَ و العاقِبَه وَالنَصر.✨✨✨
۳۱۳✨
🇮🇷
@Khoday_khob_ebrahim.💖
🍃🌼🍃🌸🍃🌹🍃🌼🍃🌸🍃