🌹به نام خدای قصه های قشنگ 🌹 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊 زیر گنبود کبود، دو تا چشم مهربون و خوشگل بودن که توی صورت یه دختر کوچولوی مهربون زندگی می کردند.👀 اون چشم ها از صبح که بیدار شده بودند برای دختر کوچولو کلی زحمت کشیده بودند. مثلا کمک کرده بودند تا دختر کوچولو لگوهاش رو با دقت ببینه و بتونه با اونها شکلهای قشنگی بسازه.🧩 اونا باعث شده بودند که دخترکوچولو بتونه کارتون های خوشگلی ببینه. 💻 اگه اونا نبودند دختر کوچولو نمی تونست از توی بشقابش غذاش رو ببینه و بخوره.🍱 اونا به دختر کوچولو کمک کرده بودند که وقتی میخواد راه بره جلوی پاش رو ببینه و نیافته و خیلی کارهای دیگه که دختر کوچولو تونسته بود به خاطر چشماش انجامشون بده.😊 شب شده بود و دختر کوچولو مشغول بازی بود و دلش نمی خواست بخوابه که یهو یه صدایی شنید که می گفت: - آه، وای، دیگه خسته شدیم. احتیاج به استراحت داریم. - صدای کی بود؟ - ماییم دختر کوچولو، چشماتیم. - چی شده چشم های من؟ چرا آه و ناله می کنید؟ - آخه ما خیلی خسته ایم . از صبح که بیدار شدیم بهت کمک کردیم که همه جا رو ببینی. یادته وقتی با مامانت رفته بودی پارک، چقدر گلهای خوشگل و درخت های بلند رو دیدی؟💐🌼🌸🌺🎄🌲🌳 یادته که وقتی می خواستی سرسره بازی کنی ، با کمک ما از پله های سرسره رفتی بالا؟ یادته که بوسیله ی ما کارتون های قشنگ دیدی؟ یادته که ما هی کمکت کردیم و برات همه جا رو دیدیم. و... (البته کارهایی که توی این قسمت و قسمت قبلی میگیم بسته به اون روز فرزندتون می تونه متغیر باشه) دختر کوچولو فکر کرد و گفت: - بله! خب اگه شماها نبودید من نمی تونستم همه ی این کارها رو بکنم. (اگه می بینید که فرزندتون داره خوابش میبره، به همین جمله میشه اکتفا کرد، ولی اگه باز جا برای ادامه دار شدن قصه داره، تموم اون کارهایی که قبلا رقم زدید و اینجا دوباره تکرار کنید ) - پس چرا الان شما به ما کمک نمی کنی؟😔 - من چه جوری باید به شما کمک کنم؟ - اگه الان بخوابی، ما هم استراحت می کنیم و فردا سرحال تر از خواب بیدار میشیم و می تونیم دوباره همه جا رو برات خوب ِ خوب ببینیم. ما واقعا خسته ایم دختر کوچولو.🥱 دختر کوچولو یه کم فکر کرد و دید حق با چشم هاشه، اونها خیلی خسته بودند و باید استراحت می کردند تا فردا بتونن دوباره همه جا رو خوبِ خوب ببینن.😌 به خاطر همین دختر کوچولو به چشماش گفت: - باشه چشم های مهربونِ من. ببخشید که تا الان نخوابیدم و نذاشتم شما استراحت کنید. حالا شما رو می بندم که خیلی راحت استراحت کنید.😌 - میشه لطفا چراغ رو خاموش کنی که ما اذیت نشیم و راحت تر استراحت کنیم.💡 - بله، حتما این کار رو می کنم. بعد هم دخترکوچولو سرش رو گذاشت روی متکاش و چشماش رو بست تا حسابی استراحت کنند و فردا بتونن باز هم همه چی رو ببینن . و برای اینکه زودتر خوابش ببره، از مامانش خواست که یه لالایی براش بخونه... نکات درگوشی با مامانا😉 📍البته اگه با خوندن دعاهای خاص و یا قرآن خوندن خوابش میبره می تونید این قصه رو به اونجا ختم کنید. 📍این قصه برای دست ها و پاها و گوش ها و حتی دل و جگر و قلوه و ... هم قابل تعمیمه 😁😁 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝