و من همین طور که سفره ناهار رو با کمک بچهها میچیدم، به صحبت هایش گوش میکردم و بازخورد میدادم.
علیرضا به عادت روزهایی که مدرسه میرود، بعد از ناهار همراه محمدحسین ساعتی استراحت میکند.
موقع انجام تکالیف، من فقط اگر نیاز باشد توضیحی در مورد تکلیف میدهم و از او فاصله میگیرم.
آن روز بر خلاف همیشه به خاطر عجلهای که برای بازی با محمدحسین داشت، بدخط و نامرتب تکلیفش را انجام داد.
وقتی تکلیف رو دیدم👇