وسط صبحگاه مدرسه داشتیم می‌لرزیدیم، یهو اومدن گفتن: یه عکس بگیریم... گرفتیم... بعدش گفتن: قربون عمامه‌ت برم... علی آقای سلیمانی بابای مهربون مدرسه... بچه‌ها جوون صداش می‌کنن... @Takhteh_siah