♦️هر روز یک حکایت
🔹️تحویلدار بانکی تعریف میکرد: سالها پیش، روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪﺍﯼ یک ﻗﺒﺾ آﻭرد، تا آن را ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنم.
ﮔﻔﺘﻢ:ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ ﺭا ﺑﺴﺘﯿﻢ، ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎ!
پسرک ﮔﻔﺖ:ﻣﯿﺪاﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮِ کیام!؟ اگر پدرم بیاید، همین را ﻣﯿﮕویی؟!
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکند! ﺳﺎیت را ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ!
رفت و ﺑﺎ پیرﻣﺮﺩﯼ وارد شد. ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩای داشت.
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮلش را دریافت کردم و ﮔﻔﺘﻢ:
ﭼﺸﻢ، لطفاً چند لحظه صبر کنید...
ته قبض را ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ و تحویلشان دادم و خود قبض را در کشو گذاشتم، تا فردا صبح پرداخت کنم.
ﭘﺴﺮک لبخندی زد و ﮔﻔﺖ:ﺩﯾﺪﯼ با وجود پدرم نتوانستی «ﻧﻪ» ﺑﮕویی!
پیرمرد آمد جلو و ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ که ﺟﻠﻮﯼ بچهام سربلندم ﮐﺮﺩﯼ!
🔹️بعضی وقتها میشود تیغ باشی اما نبُری،
تبر باشی اما نشکنی.
#جذابترین_کانال_عاشقانه♥️
ـــ🦋ــ ـℓσveـ ــ ــ ـ
.
.
.
.
✌️♥️
🍁🍁
🦋⃤•[↝
@LOOVE_YOU ↜]•♥️⃟💍
❦ ════ •⊰❣⊱• ════ ❦