در عشق برادر ذوب شدن♡ 📙من زینب تو هستم ✍معصومه محمدی 💌 روایت خواهر شهید رستم (سعید) نامدار فرزانه اقدم، تخریب‌چی لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) که عشق خواهر و برادر را به تصویر میکشد؛برادری که یکی از حرُ های دفاع مقدس بوده است و خواهری که زینب وار صبوری کرده است و با مفقودی دو برادرش در یک شب دیگر به روال زندگی برنگشت... 🔖 برشــی از کتاب: «کیفم را برداشتم و بدو بدو و از پله‌ها پایین رفتم. درست به موقع رسیدم، سعیدم را جلوی چشمم بیرون آوردند. حس عجیب در من شعله کشید. شدم همان خواهری که آرزو داشت توی عروسی برادرش شادی کند. دست و پایم می‌لرزید. با عجله نقل‌ها را از کیفم درآوردم. سعید را هم دیدم، خودِ خودش بود، همان‌طور شاخ شمشاد، ماه داماد و رعنا. تصدقش رفتم. از این احساس گر گرفتم. هول کردم و تمام نقل‌ها را یک‌باره روی سرش پاشیدم. سعیدم در حال عبور بود. نقل‌ها لابه‌لای موهای حجیم و فرفری‌اش گیر کردند. ناگهان، باتق و توقِ سُر خوردن نقل‌ها روی تابوت به خود آمدم. هر نقلی که به زمین پرت می‌شد، ضربه‌ای بر سرم کوفته می‌شد.»   __________📚📖__________ 🆔 @MAHYA_BAN00