🔴 ماجرایِ تولدِ من
♦️ روایت اول: تو شش ماه گذشته ستارخان کانون آشوب ها بود و وقتی در خیابان می گشتیم شکاف فرهنگی توی دلمان را خالی می کرد.
♦️ اما گفتیم برای شکستن فضای سنگین علیه دین، هرقدر فحش بخوریم می ارزد.
♦️ در این فکر بودیم که چطور از امام زمان بگوییم؟ بحث کردیم و فکر کردیم و توسل کردیم تا رسیدیم به ماجرای تولد من..
♦️قرار شد از پیدایش انسان و حیات ابدی و نیازش به امام بگوییم.
♦️روایت دوم: مردم آمدند. هیچ کس فحش نخورد و هیچ کس هم بی احترامی نکرد. اسم امام زمان در ستارخان تهران پیچید . با مردم گفتگو کردیم. با هر عقیده و ظاهری آمدند و نشستند و شنیدند و اشک ریختند.
♦️ آخر گفتگو هرکدام قولی به امام زمان دادند و ما را ترک کردند. یکی قول کمک به نیازمندان داد، یکی قول مطالعه درباره امام زمان، یکی هم قول داد بچه هایش را سرباز امام زمان تربیت کند.
♦️روایت سوم: ما در این فهم که کار دست خود خدا و امام زمان است محکم تر شدیم. کار دست ما نبود اما خداروشکر این توفیق به ما داده شد.
♦️منتظر روایت های بعدی جمعیت رحماء از اولین جشن بعد از فتنه ۱۴۰۱ باشید.
#امام_زمان #ماه_شعبان #لحظه_طلایی #حجاب #جمعیت_رحماء
https://eitaa.com/joinchat/1424163086C9a0d4ebce9