امام حسن علیه السلام امامِ تقوا و خدا آگاهی (قسمت دهم)
شيخ صدوق به سند خود از ابی سعيد عقيصا روايت كرده كه گفت:
وقتي به نزد امام حسن (ع) رفتم و به آن حضرت عرض كردم:
اي فرزند رسول خدا! چرا با اينكه ميدانستی حق با شماست، با معاويه گمراه و ستمگر صلح كردی؟!
امام فرمود: ای ابا سعيد! آيا من
حجت خدا بر خلق او و امام آنها پس از پدرم نيستم؟
گفتم: چرا!
فرمود: پس من اكنون امام و رهبرم، چه قيام كنم و چه نكنم.
اي ابا سعيد! علت مصالحه من با معاويه همان علت مصالحه ای است كه رسول خدا (ص) با بنی ضمره... و مردم مكه كرد؛ آنان كافر بودند به تنزيل (ظاهر آيات قرآن) و معاويه و اصحاب او كافرند به تأويل (باطن آيات قرآن).
اي ابا سعيد! وقتی من از جانب خدای متعال امام هستم، نميتوان مرا در كاری كه كرده ام، چه جنگ و چه صلح، تخطئه كرد؛
اگر چه سرّ كاری را كه كرده ام، برای ديگران روشن و آشكار نباشد.
آيا خضر (ع) را نديدی كه وقتی آن پسر را به دليل سوراخ كردنِ كشتي كشت و آن ديوار را بر پا داشت، موسي (ع) به كار او اعتراض كرد؟ زيرا سرّ آن را نميدانست؛ اما وقتی علت آن را فهميد، راضی شد.
و همين گونه است كار من كه چون شما سرّ آن را نميدانيد، مرا هدف اعتراض قرار داده ايد...😔
🌸🌸🌸🌸
و این روایت یعنی در جامعه ای تقوا می تواند شکل بگیرد که ایمان به غیب وجود داشته باشد.
و ایمان به غیب به معنای تعصب و بی منطقی نیست بلکه یعنی من حجتی را که نمی دانم را بر اساس حجت بالاتری که می دانم عمل می کنم.
مثل تبعیت از دکتر در مصرف یک دارو...
من نمی دانم این دارو چیست و چه میکند...
ولی حجت بالاتری دارم و آن این است که این دکتر، عالِم به کارش هست لذا اطاعت می کنم.
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#استاد_چیت_چیان
@MFT_reyhanatonnabi💚