کاری که سعیدجلیلی در این سالها در میدان سیاست کرده بسیار شبیه آن کاری است که سردار حسن باقری درمیدان جنگ کرد.جوانی خبرنگار بدون سابقه یک روز تفنگ در دست گرفتن،وارد جبهه شد.همه فکر میکردند از ترس وارد عملیات نمیشود.او در میان جنگ نقشه بر دیوار زده بود و در شرایطی که نیروهای ایرانی در جنگ با نیروهای خودی کشته میدادند،یک بار از موضع کلان اطلاعات را کنار هم قرار داد.وقتی کار او به ثمر نشست تازه فرماندهان فهمیدند نبوغ او چه کمکی به ما در جنگ میکند.
حالا سعید جلیلی یازده سال گذشته در وسط میدان جنگ سیاست و اقتصاد، نقشه به دیوار زده و از بالا مسائل کشور را رصد کرده.عده ای مانند حسن باقری سوابق او را برای مدیریت ناکافی میدانند. اما تجربه ذکر شده نشان داد که افرادی مثل او تحولی ساختاری در میدان عملیاتی ایجاد میکنند.
با این توصیف،رد کردن تصدی وزارت توسط او کاملا توجیه پذیر است.آیا منطقی است که کسی که هنرش برنامه ریزی راهبردی است، در یک مدیریت جزیی حبسش کنیم و از ماموریت اصلی اش او را دور کنیم؟
این درست بود که حسن باقری به جای کارویژه اش تفنگ به دست میگرفت و فرماندهی جزیی در جنگ ایفا میکرد؟
چرا کار فکری و نظری (مبتنی بر عمل) را حتی در سطح رئیس جمهور در کشورمان اصالت نمیدهیم؟
[Kenchiikuka]