📜 از نامه‌هاى آن حضرت عليه السَّلام است نيز به معاويه (كه او را بر نوشتن نامه‌اى كه بآن بزرگوار نوشته توبيخ و سرزنش نموده و نادانى و گمراهى او را گوشزد فرموده): (۱) پس از ستايش خداوند و درود بر (صلی الله علیه وآله) از تو بمن رسيد پندى كه از سخنان گوناگون بهم پيوند داده و پيغامى آراسته‌اى (مطالبى بدست آورده در اين مكتوب بهم پيوسته‌اى در صورتيكه ربطى بيكديگر ندارند، چون ندانسته‌اى هر يك را كجا و چگونه بايستى بكار برد، از اينرو) بجهت گمراهى خود اين نامه را ترتيب داده و بسبب بدى رأى و انديشه آنرا فرستاده‌اى! (۲) و نامه از كسى است كه او را نه بينائى هست تا راهنمايش باشد، و نه زمامدار و جلودارى كه به رستگارى سوقش دهد، هواى نفس (به چنين كارى) وادارش ساخته او هم پذيرفته، و گمراهى، زمامدارش شده او هم پيروى نموده، پس (به اين جهت) هذيان و ياوه بافته و بانگ بيهوده زده (سخنان نادرستى گفته كه چيزى از آن مفهوم نمى‌شود) و گمراه گشته و اشتباه نموده (چنين سخنان ناشايسته نوشته)
و قسمتى از اين نامه است (در اينكه تكليف آنانكه با آن حضرت بيعت نموده با آنها كه بيعت نكرده يكسان است): (اى معاويه وظيفۀ مردم بصره و طلحه و زبير و تو و اهل شام در موضوع بيعت و پيمان بستن با من يكسان است) 
(۳) زيرا آن يك بيعت است كه (مهاجرين و انصار را كه اهل حلّ‌ و عقد امّت محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله مى‌دانيد گرد آمده بر آن اتّفاق نموده‌اند و هر بيعتى را كه ايشان بر آن تصميم بگيرند) رأى و انديشه در آن دو تا نمى‌شود، و اختيار (رأى ديگر) در آن از سر گرفته نمى‌گردد (چنانكه در بارۀ خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و بيعت با آنها چنين عقيده داريد، پس حاضر نمى‌تواند پيمان شكسته ديگرى را اختيار نمايد، و غائب را نمى‌رسد آنرا نپذيرد، بنا بر اين) هر كه پيمان شكسته از آن دست بردارد (بدين و آئين مسلمانان) طعن زننده است (پس بايد با او جنگيد تا به راهى كه بيرون رفته باز گردد) و هر كه در (پذيرفتن و نپذيرفتن) آن تأمّل و انديشه نمايد و دو رو است (زيرا تأمّل او در ردّ و قبول به عقيده و سابقۀ عمل شما مستلزم آنست كه در راه مؤمنين و وجوب پيروى از آن شكّ‌ و ترديد داشته و علاقۀ او از روى راستى و درستى نبوده است، چون اگر علاقۀ او از روى حقيقت بود بايستى بدون تأمّل و درنگ آنچه را مؤمنين گرد آمده بر آن اتّفاق نموده‌اند بپذيرد).