ای رهروانِ نقاببهچهره!
چشمهایتان اشکبار است، اما دلهایتان از شادیِ پلید لبریز…
بر منبرِ مصیبت، مرثیه میخوانید و نامِ شهیدان را فریاد میزنید،
اما در تاریکیِ شب، پایکوبِ قدرتید و خونِ بیگناهان را به شرابِ جشنِ پلیدتان میآمیزید!
این چه بازیِ شیطانی است؟!
که عزاداری را دکانی میکنید برای فریبِ دلهای ساده،
و از آهِ یتیمان، نوايِ ثروت و جاه میسازید…
مزارِ شهیدان، قربانگاهِ دروغهای شماست؛
خونِ آنان را قلمی میکنید برای امضایِ فساد،
و اشکِ مصنوعیتان، بارانی است نمک بر زخمِ داغدیدگان!
وای بر شما!
که در ملأ عام، سینه میزنید و بر عزتِ مردگان سوگوارید،
اما در خلوت، بر اریکههای زراندود، به رقصِ شومِ قدرت میپردازید!
خداوند، گواه است که این نمایشِ رسوا را نخواهید بُرد؛
دروغ، همیشه در گورستانِ حقیقت دفن میشود…
فریاد میزنم از اعماقِ اندوه:
اگر عزادارید، باشید!
و اگر نیستید، این نقابِ پلشتِ عزا را از چهره براندازید…
شهیدان، نیاز به اشکِ دروغینِ شما ندارند؛
آنان که جان دادند تا حقیقت زنده بماند،
از تزویرِ شما به خشم میآیند و رسوایتان میسازند!
ـــ
🔥⚖️