✍...یکی از آقایان فضلای عالی‏قدر ما قضیه‌‏ای را از قبل از سنه 1320 و اواخر دوره رضاخان نقل می‌کرد، می‌گفت در سالهای اولی که دانشگاه تأسیس شده بود مردی که بعدها وزیر فرهنگ و سناتور شد [1] در مراسم دانشگاه برای دانشجویان سخنرانی می‌کرد و موضوع سخنرانی‌‏ا‌ش این بود که ما در گذشته چه داشتیم و اکنون چه ‏داریم. می‌گفت شما قدر این دولت و این حکومت و این تمدن را بدانید. شما الان آمده‌اید اینجا می‌خواهید رشته‌های عالی ادبیات بخوانید، رشته‌های علوم را بخوانید، پزشکی بخوانید، فیزیک بخوانید، شیمی بخوانید، می‌خواهید در این رشته‌ها متخصص بشوید؛ هیچ می‌دانید ما در گذشته چه کتاب‌هایی داشتیم؟! رفته بود یکی از این کتاب‌های دعانویسی را که در آن جدول و مانند آن و آداب مارگیری و امثال اینها هست آورده بود و آن را باز کرده و گفته بود آیا می‌خواهید بدانید که در گذشته ما مردم به چه چیزهایی سرگرم بودیم؟ برای آنها می‌خواند: «چَکری پَکری مَکری...» و گفت اینها بوده است آنچه که ما داشتیم. بعد آن مرد روحانی می‌گفت که اتفاقا در همان ایام من مقاله‌‏ای در یکی از روزنامه‌ها نوشته بودم. دعوتنامه‌ای به منزل ما آمد که در آن نوشته بودند مقاله تو امسال بهترین مقاله تشخیص داده شده. دعوت کرده بودند که بروم پیش وزیر فرهنگ- که وزیر آموزش و پرورش هم بود- که آنجا مثلا جایزه می‌خواهند بدهند.  من رفتم. دم در گفتند کیستی؟ گفتم بگویید فلان کس می‌خواهد بیاید. با اسم من آشنا بود. تا چشمش به من افتاد با تعجب گفت: تو که آخوندی! گفتم: بله من آخوندم. گفت: این بهترین مقاله را تو نوشته‌‏ای؟! گفتم: بله من نوشته‌‏ام. باور نمی‌کرد که یک آخوند بتواند مقاله بنویسد و مقاله او بهترین مقاله سال بشود. نشستیم. کمی که صحبت کردیم اظهار [اعجاب‏[ کرد، گفت فلان مطلبی که تو در آن مقاله نوشته بودی با آخرین نظریه‌ای که روانکاوها (فرویدیست‏ها) گفته‌اند تطبیق می‌کند، این را تو از کجا گفته‌ای؟ من فکر می‌کردم تو یا تحصیلکرده اروپا هستی یا تحصیلکرده امریکا، از کجا تو این نظریه را این جور خوب تعبیر کردی؟ به او گفتم این، مضمون یک حدیث است، این را من از یک حدیث الهام گرفتم. بیشتر تعجب کرد. یکمرتبه من به او عتاب کردم، گفتم: فلان کس! تو که اینجا نشسته‌‏ای می‌خواهم ببینم الان تو فاضلتری یا من؟ آن مزخرفها چه بود که آنجا گفتی، کتاب دَعَوات را پیدا کرده بودی و آن سخنان را گفتی؟! چرا به ملتت خیانت می‌کنی؟ آیا در مدرسه‌‏های قدیم ما این کتاب‌ها تدریس می‌شد؟ در مدرسه‏‌های قدیم ما ادبیات نبود؟ ریشه این ادبیاتی که شما دارید همان ادبیات است. فقهی تدریس می‌شد که با بزرگترین مکتبهای حقوق دنیا برابری می‌کند. اصولی تدریس می‌شد که اصلا یک علم جدید است که فلسفه‌های غرب در نهایت امر منتهی شده به یک نوع فلسفه‌ای که شبیه‏‌ترین فلسفه‌ها به علم اصول امروز ماست. در آنجا کتاب‏ شفا، قانون‏ و اشارات‏ بوعلی، اسفار ملاصدرا، منظومه‏ سبزواری و کفایه‏ آخوند ملا کاظم خراسانی و آثار شیخ مرتضی انصاری و دهها کتاب علمی و فلسفی و فقهی طراز اول تدریس می‌شد. تو همه اینها را نادیده گرفته‌ای و به جمعی جوان بی‌‏اطلاع می‌گویی در حوزه یک مشت اباطیل درس می‌دهند؟! آنچه مسلّم است این که از همان زمان نقشه بر این بود که از ابتدا فرزندان ما را به فرهنگ خود بدبین کنند و ارتباط آنها را با گذشته‌‏شان از بین ببرند و به جایش پیوندهای تازه‏ای با غرب برایشان ایجاد کنند. استاد مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص163، 164، 165. @Maktab_sadegh2