به دلیل مسائل امنیتی، دیدن محسن خیلی سخت بود و باید از قبل هماهنگ می کردیم ولی دیگر سر کلاس با هماهنگی سرتیم حفاظت و استاد می رفتم و می نشستم، فقط به عشق اینکه محسن را ببینم و در کنارش ساعتی باشم. کاری به دنیا نداشت. از تمام آن ساعت ها اگر دقیقه ای صحبت می کردیم، از احوالات خودش و مسائل غیر دنیایی صحبت می کرد. بعد از کلاس هم شروع می کردیم به صحبت کردن و احوال پرسی، از هر دری صحبت می کردیم . 💊 برشی از کتاب 🌱با ما همراه باشید 📌 شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8