#کتاب_ردپایی_در_رمل
🏴 شناسایی محورهای عملیاتی،یکی از کارهای اساسی تفحص به شمار می رفت.موقعی که بیل مکانیکی با اشکال مواجه می شد،ما به کارهای شناسایی می پرداختیم.گروهی با آقامجید و گروهی با علی آقا در میدان های مین بیابانها،تپه ماهور وداخل شیارها دنبال شهدا می گشتیم.
شبها که در مقر بودیم،به اصرار بچه ها علی آقاخاطره ای تعریف می کرد.نحوه مجروحیت آقامجید را از علی آقا شنیدیم:
آقامجید قبل از عملیات والفجر ۸ در شناسایی در خاک عراق با یک عراقی رو در رو شده بود.لحظه ی اول فکر کرده بوده که ایرانی است به آن خاطر هیچ عکس العملی نشان نداده بود.
آن بی پدر ومادر نیز هشت گلوله توی شکم آقامجید،خالی کرده بود.می گفت:هر گلوله ای که عراقی شلیک می کرده،آقامجید می گفته:بی پدر نزن من ایرانی هستم.تا اینکه هشت گلوله خورده بود.از آن هیکل رشید وتنومند فقط یک استخوان با روکش پوست روی تخت بیمارستان افتاده بود.
الان که هفده سال ازآن ماجرا می گذرد باز هم آقامجید از نظر جسمانی،درد معده،درد روده،کلیه،لثه ودندانها خیلی اذیت میشد.ص۹۳وص۹۴
✍خاطرات محمدحسن منافی
📕به اهتمام مهدی امینی
✅ تنها کانال رسمی استاد مهدی امینی و اندیشکده راهبردی فتح